+سلام دوستان. به یکی دیگه از قسمت های پادکست خوش اومدین. هرچی در پادکست جلو میریم، تجربه های جدید یاد میگیریم و مهمانان ما با توجه به شلوغی های آخر سال شون باز هم دعوت ما رو میپذیرن و خیلی ممنون از شما که پادکست ما رو همراهی میکنید. امروز مهمانی داریم که راجع به دهه هشتادی ها و نسل زد باید ازشون بپرسیم و آگاه هستن، مخاطب ما باشید چون ایشون در بحث توسعه فردی افرادی که میخوان وارد کسب و کار بشن خیلی نکات مفیدی دارن و میتونن کمک کنن.
تجربه های متفاوتی مثل استودیو تولید محتوا و تولید برندینگ داشتن. امروز دفعه اولی هست که در خدمت شون هستیم. من معمولاً به عنوان استاد از محضرشون استفاده میکنم. خیلی خوش اومدید. در خدمت خانم لیدا تیموری هستیم فعال حوزه توسعه سرمایه انسانی و راهبر باشگاه مهارت داتن.
-خیلی ممنون آقای مشرف و تمام جوانان و نوجوانانی که در حال ضبط این برنامه هستن. امیدوارم بتونیم یک گفتگوی خوب با هم داشته باشیم.
+لطف دارید به خاطر اینکه با ویدیو کست راه پله آشنا باشید باید بگم که دغدغه ما واقعاً اینه که به بچه هایی که میخوان در حوزه دیجیتال مارکتینگ درآمد کسب کنن کمک کنیم که این کار را انجام بدن. و واقعاً بهشون کمک کنیم و با کسانی صحبت کنیم که در این مسیر تجربه دارن تا بتونیم به رشد مخاطب کمک کنیم.
مثلاً در بحث های توسعه فردی و مشاوره گرفتن ازشون، چند وقتی بود که دوست داشتیم شما رو هم دعوت کنیم. بنابراین رسالت ما این هست که بتونیم به هر کسی که میخواد از فضای آنلاین کسب درآمد کنه کمک کنیم. از شما تشکر میکنیم که به این قسمت تشریف آوردید. خانم تیموری چرا همه دور و بر شما نوجوون هستن؟ شما دوست دارید به نوجوانها کمک کنید یا کسب و کارتون طوری است که نوجوانها جذب میشن.
-سوال بنیادی پرسیدید و باید الان نصف زندگیم رو توضیح بدم! من زمانی که کارشناسی ارشدم رو در بهشتی تموم کردم دعوت شدم به دانشگاه مشهد که تدریس کنم و چند سالی اونجا تدریس میکردم.
+چی تدریس میکردید؟
-مهندسی صنایع برای بچهها.
البته من به گذشته که نگاه میکنم، از نظرم اون زمان واقعاً همه چیز رو بلد نبودیم و اسم مدیرعامل بود و داشتیم یاد میگرفتیم. مثلاً من به بچه ها هم گفتم که من همزمان هم تدریس میکردم هم دفتر رو طی میکشیدم و هم منشی بودم، همچنین اون زمان لنت ترمز هم میفروختم. در این زمان باید اون کارا رو انجام میدادم و اگر بخوام برگردم و مسیر شغلیم رو بگم، مسیر شغلی ماجراجویانهای داشتم ولی از یه جایی به بعد و از سال ۹۵ با دکتر…… آشنا شدم. ایشون دکترا در زمینه توسعه اقتصادی دارن و به نظر من زندگیم از اون زمان عوض شد. من به این رسیدم که اگر میخوای توسعهای رو به صورت پایه دار و نمادین در کشور ایجاد کنی باید از مدارس شروع کنی.
باید در مهد کودکها انسان بسازی در دبیرستان و راهنمایی نگرش ایجاد کنی و در دانشگاه متخصص تحویل بدی. تمام جوان هایی که در ۷۰ یا ۸۰ سال پیش دچار بحران های اقتصادی بودن، تمام متخصصین رو جمع کردن و این نتیجه مطالعات دکتر هست که به یک نتیجه و جمع بندی رسیدن. به این نتیجه رسیدن که اگر بخوای مشکل اقتصادی را حل کنی باید از مدارس شروع کنی و به جای اینکه پتروشیمی یا فرودگاهی بسازی که ضررده هست، باید روی نظام آموزشی تمرکز کنیم و انسان هایی رو تربیت کنی که تفکر ارزش دهی داشته باشن. اون افراد خودشون در ۲۰ سال بعد برای تو نوآوری ایجاد میکنن.
+یه دوگانگی در سیستم هست که دوست دارم بپرسم. این دوگانگی که آیا سیستم معیوب هست یا اینکه فرد باید خودش سیستم رو بسازه؟ مثلاً در سیستم اقتصادی به این شکل هست که ما باید اول سیستم را اصلاح کنیم یا فردی رو تربیت کنیم که بره و سیستم رو اصلاح کنه. اصالت با سیستم هست یا نیروی انسانی. شما فکر میکنم در زمینه نیروی انسانی فعالیت دارید؟
-ببینید من الان نمیتونم بگم که کدوم اول هست چون هر سال داره بودجه های متفاوتی به وزارتخانه های مختلف داده میشه. وزارت آموزش و پرورش جزو محرومترین وزارتخانه هاست. کشوری که در واقع توسعه داره بلند مدت نگاه میکنه. مثلاً اگر مشکل جادهای داریم نباید جاده ها همیشه در بحران به سر ببرن! و این توسهای که داریم ازش حرف میزنیم درسته در شرایط اقتصادی هست اما این توسعه روی بخش های دیگه کشور مثل اجتماعی و فرهنگی هم تاثیر خواهد داشت. مثلاً اگر تو بگی که میخوام جاده ها و گاردریل ها و ماشین ها رو توسعه بدم اما به آدمها فرهنگ استفاده رو ندی مثل این میمونه که شمشیر رو به یک آدم مست داده باشی. مثلاً چرا ما عجله داریم که حتماً پامون رو روی گاز بذاریم. این چیزی هست که باید در مهد کودک بهمون آموزش داده بشه.
مطلبی هست که میگه از حدوداً ۹۰ فرودگاهی که ما داریم فقط دو تاشون سودده هستند و بقیه ضرررده هستن. مسئله اینجاست که چرا مثلاً فرودگاه های سنندج و…. ضرر ده هستن؟
+واقعا؟
-بله. طبق برآورد و سود دهی که شده این فرودگاهها ضرر ده هستند. به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه دلیل این هست که آدم های ما یاد نگرفتند که با هم مشارکت های اقتصادی داشته باشن. به هم اعتماد ندارم و انسانی که در شرق کشور هست به انسانی که در غرب کشور زندگی میکنه اعتماد نداره که باهاش بیزینس داشته باشه. مثلاً فکر کنید اگر دختر شما امروز جشن داره مداد رنگی ها رو وسط بزارم و بگن همه باید با هم نقاشی بکشید نه اینکه یک فرد تنها این کارو انجام بده.
+زمان ما میگفتند مداد رنگی هست و هرکی زودتر نقاشی کشید!
-اگر نقاشی به این صورت اتفاق بیفته که دسته جمعی باشه فرد یاد میگیره که مداد رو به کناری ش قرض بده و به همدیگه اعتماد کنن. این موارد پایه ها یا بیس های طرحواره را در بچه ها شکل میده. این موارد به بچهها یاد میده که بتونن مذاکره داشته باشند و اگر کسی ین مهارت رو نداره به اون دوران برمیگرده. اینکه ما همش دنبال منیت های خودمون هستیم و اینکه بسیاری از استارتاپ ها از هم میپاشن به همین دلیل هست. استارتاپ ها مشکل تیم دارن و نمیتونن با هم گروهی کار کنن. دو عامل صبر و گفتگو چیزی هست که بچهها باید یاد بگیرن.
خلاصه حرف هام این هست که من دلم میخواست این طرز فکر رو در نسل زد و نوجوانهای الان ایجاد کنم و بتونن این تفکر رو داشته باشن. این تفکر ارزش آفرینی و اینکه من میتونم مفید باشم و مشارکت کنم، و اینکه بدونم حق مسلم نیستم و شمایی که روبروی من نشستی ممکنه طرز فکر متفاوت و مخالف من داشته باشی، ولی من به تو اجازه حرف زدن بدم حتی با اینکه ممکنه مخالفت های سیاسی و عقیدتی با من داشته باشی. اینکه من بدونم حق مسلم نیستم و ممکنه واقعیت با چیزی که من میدونم فرق کنه نگاه ما رو عوض میکنه.
+بچهها این رو در پادکست هم میگن که اگر ما بفهمیم که نمیفهمیم اول رشد مون هست. اما متاسفانه این تعصب که من میدونم اگر وجود داشته باشه شرایط خوبی نخواهد بود. به نظرم مدیران هم الان دیگه نمیتونن اون سلطه قدیم رو روی زیردستان خودشون داشته باشن چون همین نسل زد اونها رو پس خواهند زد. من این رو میگم و شما اصلاح کنید. بسیاری از دوستان من هستن که دغدغه نیروی متعهد و متخصص دارند و من خودم با دهه هشتادی ها در ارتباط هستم.
یکی از سوالاتی که ازشون میپرسم اینه که تو چطور مدیری هستی؟ چون مدیریت مهمه و در مواردی ممکنه کار رو رها کنن و برن. مثلاً برای درآمد توقعات و تفکرات بالایی دارن. یکی از دوستان تعریف میکرد که پدر من از من میپرسه که نمیخوای بری و بیرون کار انجام بدی. من بهش گفتم که من از همین کامپیوتر و فضای مجازی ماهی ۲۰ میلیون تومان درآمد دارم اما پدرم گفته که در اصل کار اون بیرون هست! یعنی ماهیت کار کردن این هست که حتماً سخت باشه.
این باشگاه مهارت داتین هم پیرو همین تفکر شما هست؟ میخواید یکم بیشتر راجع بهش توضیح بدید؟ اگه دوست داشتی راجع به چکات هم توضیح بدید چون من دیروز داشتم استوری های پیج رو چک میکردم آخرین پست تون مال سال ۲۰۲۲ بود. متوقف شده چون من یادم هست دو سال و نیم پیش که چکار رو اولین بار در گوگل پیدا کردم خیلی پر سر و صدا بود. خیلی حرفهای و پرقدرت داشتید فعالیت میکردید؟
-پس راجع به چکات توضیح بدیم.
+الان شما در حوزه چکار وارد تولید محتوا شدید و محتوا تولید میکنید؟
-بله. این چکات که میگید مال چند سال پیش هست و الان داره فعالیت و خدمت میکنه به مشتریان. البته مشتری ها خاص هستن و با اون مدل سودآوری که داشتیم فرق داره. بحث خدمات استراتژی تولید محتوا داشتیم، و علاوه بر اون بحث اجرا رو هم داشتیم.
+دردسر هست؟
-واقعا دردسر داشت. ارتباطات برندهای مختلف دست ما بود مخصوصاً ارتباطات شون به سمت بیرون. اینستاگرام و…. واقعا کار سختی بود و خدا قوت به شما که این کار رو انجام میدید. تقریباً پارسال یا سال بعدش بود که به این نتیجه رسیدیم که باید استراتژی خودمون رو عوض کنیم. ما متوجه شدیم که اون منبع اصلی که مشتری هامون از ما میخوان استراتژی هست. اون بحث مشخص ۲۰ درصد و ۸۰ درصد سود رو بررسی کردیم و متوجه شدیم که بحث استراتژی خیلی پرسود تر هست.
انگار مشاوره ها برای ما پول ساز تر بود تا ارائه خدمت هرچند که ارائه خدمتم خوب بود اما خیلی برامون دردسر داشت. قابلیت سیستم سازی هم نداشت چون هر مشتری کیفیت خاص خودش رو میخواست. و البته وقتی تو برای یک شرکت استارتاپ پسماند و شرکت نرم افزاری استراتژی میچینی قطعاً این دو با هم متفاوت خواهند بود. و انقدر هم مارکت بزرگ نیست که تو بخوای بگی من صرفاً برای این گروه کار میکنم. البته ما برای یه سری کار انجام نمیدادیم.
+فقط بحث مشاوره و راهبردی بود؟
-نه یعنی در همون زمان هم برای بخش خاصی از بازار کار میکردیم اما باز هم در همین حالت قابلیت… نداشت.
+یه سوال میتونم بپرسم؟
-بله.
+الان اگر یه فری لنسر حرفهای قصد داشته باشه تیم سازی کنه آژانس تولید محتوا بزنه بهش این پیشنهاد رو میکنید؟
-آژانس ۳۶۰ درجه رو بهش پیشنهاد نمیکنم حوزه دیجیتال مارکتینگ خیلی بزرگ هست.
+در تولید محتوا منظورم هست.
-اگر ویدیو باشه میگم در حوزه استودیو فیلم کار کنه. مثلاً اگر شما آقای مشرف اگر ویدیو هاتون به یه سطحی برسه که دیگه مشتری تخصصی تر بخواد اونجا با یک استودیو فیلمبرداری صحبت میکنیم. چون سطح ویدیو در سطح کار و تخصص بچه های ما نبود.
+یه سوال پیش میاد چون الان استودیو ما هم یه طوری آژانس محسوب میشه. مثلاً الان مشتری من میاد و من میتونم فقط در حوزه تخصصی خودم که مثلاً عکاسی یا تولید محتوا یا عکاسی رویداد و… هست در این دنیای بزرگ دیجیتال مارکتینگ کار کنم. همچنین وقتی مشتری با یک نیاز میاد من میتونم ۱۰ نیازی که در اون تخصصی کار میکنم بهش ارائه بدم. کار مدیریت اینستاگرام هم انصافاً کار پر دردسری هست.
مثلاً مدیر مجموعه به من که مدیر مجموعه هستم زنگ میزنه و میگه که فلان فریم در ویدیو کج هست و باید درستش کنیم. در کنار این مسئله که اصلاً نمیصرفه که ما دوباره بخوایم فیلمبرداری انجام بدیم. سوال من این هستش که ما بیزینس مون رو باید بی تو بی انجام بدیم و از حالت بی تو سی خارج کنیم؟ یعنی بریم با بیزینس های دیگه کار کنیم و بگیم اگر فعالیت ویدیویی در تولید محتوا داشتن سمت ما بفرستن.
-ببینید شما باید پتانسیل سازمان تون رو بررسی کنید و اگر میبینید که بیشتر در زمینه ویدیو تخصص دارید، این میتونه یک راهبرد خوب باشه چون خیلی از استودیوها این توانمندی رو ندارند مثلاً اگر در سئو کار دارن، شاید مشتری بیاد پیش شون و بگه در زمینه تولید محتوا و ویدیو هم خدمات میخوایم و اون استودیو میتونه خدمات رو به شما ارجاع بده. با شبکه گسترده و زیادی میشه کار کرد، من میشناسم جاهایی رو که ویدیو رو واقعاً با کیفیت های خوب کار میکردن. منابع خیلی مهمه و شناخت منابع خودش یک مهارت هست.
+یعنی ببینیم وضعیت نسبی چیه و روی اون مزیت نسبی مانور بدیم؟
-بله. این روند خیلی در طولانی مدت فرسایشی هست. اینکه مثلاً شما بعد از مدتی مشتری های سئو رو کم کردین و فرستادین سمت متخصص خودش. چون هر کدوم از این بخشها تیم سازی و تخصص خودش رو داره. مثلاً ما برای مجموعه خودمون هر بخش مدیر خودش رو داشت و بحث ساختاری هر بخش با هر بخش دیگه تفاوت داره. و ما که اون بالا ایستادیم باید به هر کدوم از این بخش ها استراتژی خودشون رو بدیم.
+این بحث واقعاً فرسایشی و خسته کننده هست. چند وقت پیش با دوستان بحث میکردیم که ما برای بقیه چاه میکردیم و به آب میرسن اما برای خودمون این کار رو نکردیم. واقعا من الان حدود یک سال هست که با همین تجربهای که دارم خسته شدم و بریدم
-کاملا درک تون میکنم چون یاد اون روزها در تجربه خودم میافتم. البته یه بخش هایش بود که لذت بخش بود و نمیدونم شاید روی من به شخصه خیلی فشار بود. نمیدونم نوروز ۴۰۰ یا ۴۰۱ بود، که باید برای ۱۰ ۱۵ کمپین خیلی معروف که نمیتونم اسمشون رو بگم استراتژی نوروز بریزی و واقعاً یه جا احساس میکنی مغزت خشک شده! همزمان که تو داری استراتژی رو میچینی و کارا رو انجام میدی، مشتری زنگ میزنه و میگه مثلاً من بیلبورد های دور میدان شهدا رو میخوام! در ادامه بچه هامون تا ۳ یا ۴ صبح توی شرکت کار میکردن.
-تجربهای که من در جلسه آخرم با مشتری داشتم این بود که مشتری به من میگفت که این مسئله و این ایدهای که دادی خوبه اما میخوام خودت این کار رو انجام بدی. مثلاً من میگفتم ما تولید محتوا را انجام میدیم و برای ادمینی ت باید کار دیگهای انجام بدیم و اصرار میکرد که نه من میخوام ادمین رو هم شما انجام بدین. بحث کلاس گذاشتن نبود و من واقعاً توانش رو نداشتم که این مسئولیت رو به عهده بگیرم. چون تمام مسائل استراتژی و محتوا و… هست اون هم در کنار این نسل دهه هشتادی و کمبود نیرو که داریم.
+واقعا این مسئله هست و بعضی از بچه های ادمین ما هم میبریدن و بعد پروژه شون رو عوض میکردیم. بعد از این کارها و تجربیات متوجه شدیم که ما نسبت به سیستم های دیگه خیلی موفق بودیم و این روش سیستم سازی خوب بود. در مقابل ساختارهایی که ما خلق کرده بودیم ساختار سیستمهای دیگه هرج و مرج به حساب میاومد. باز هم ما سختی های خودمون رو داشتیم.
-شما خودتون دارین پادکست ضبط میکنین؟ پادکستی دیدم که شما خودتون میزبانش بودین.
+نه اون هنوز پخش نشده. ۳ اپیزود را ضبط کردیم و با خانم هایی که خودشون خانهدار هستن و بنیانگذاران شرکتهای متفاوت هستن. دوستان هستند و ازشون معذرت خواهی میکنیم که هنوز پخش ش نکردیم.
-باید بلیط بگیریم براش.
+بله پسرم روی ادیت ویدیوها خیلی کار میکنه. الان در تسک های اون دارم کار رو قرار میدم.
-چرایی این ویدیو ها مقداری برام کم رنگ شده بود و الا ادامه میدادم.
+رسیدیم به اینجا ،واقعا اثر تجربه بود. ما تصمیم گرفتم در سال ۱۴۰۳ قطعاً با یک برنامهریزی درست بتونیم در این زمینه مانور بدیم. درباره داتین بیشتر توضیح بدید که چی هست؟
-گاهی از من میپرسند که داتین چه شرکتی است و چیکار میکنه و من بهشون میگم شما الان همه بانک ها رو میبینید که کار میکنن، اگر روی کوه یخ رو بانکها در نظر بگیریم زیر کوه یخ میشه داتین. به لحاظ طراحی دیجیتال عرض میکنم که ما دیگه مثل گذشته نمیریم در صف بانک ها بایستیم و از طریق دیجیتال کارهای بانکی مون را انجام میدیم. داتین در اصل شرکتی بوده که از زیر مجموعه هلدینگ……. متولد شده و کارش تحول در نظام بانکداری دیجیتال بوده. کاری که من الان در داتین انجام میدم پرورش سرمایه انسانی هست، در زمینه چک و بچه هایی که علاقه دارند به زمینه فناوری بتونن علاقه شون و مسیر شون رو رو پیگیری کنن.
+یعنی در زمینه منتورینگ فعالیت دارین؟
-ببینید کاری که من در سال گذشته خیلی انجام دادم و در دلم گاهی اوقات خودم را اینطوری تعریف میکنم، طراح است طراحی در زمینه تجربه کار میکنه و یادگیری. کاری که ما در کنار مدیران از سال ۹۲ تا ۹۶ انجام دادیم. یه طراحی تجربه محور داشتیم برای مدیرعامل شرکت ها. مجموعهای داشتیم به نام….. که در زمینه شتابدهی فعالیت داشت. البته من و همسرم از اون مجموعه خارج شدیم و مهندس آروند هنوز در حال فعالیت هستن. در اونجا این تجربه آموزشی برای نسل زد یا نوجوان داشتیم. از اونجا بود که من ورود کردم پرورش نسل نوجوان.
+اگر بخوایم یکم ملموستر صحبت کنیم یعنی بچه هایی که میان و در شرکت شما آموزش میبینند میرن در زیر مجموعه شرکت های دیگه فعالیت میکنن؟
-در گذشته ما یه سری فعالیتها در زمینه نوآوری اجتماعی داشتیم و برگزار میکردیم، از نوجوان حتی المقدور پول نمیگرفتیم و سعی میکردیم کارآفرین ها رو بیاریم وسط، نوجوانها را با کارآفرین ها آشنا میکردیم و در اصل میگیم که ما خیلی کاری انجام نمیدادیم براشون. ما نیومدیم ساعت آموزش عمیق بزاریم بلکه این طرز فکر رو بهشون منتقل کردیم. در حوزهای ورود کردیم که اونها بتونن سریعتر با منتور ها و اکوسیستم آشنا بشن. کار صرفاً ما انجام ندیم و به نظرم این اثربخشی که در سالهای گذشته اتفاق افتاد نتیجه تلاش بسیاری از انسانهای دیگه هست. آدمهای بزرگ از کارآفرین ها بگیرید تا آدمهایی که حمایت کردن و منتورهای بزرگ. این موتورها کارهای کوچینگ بچهها را انجام دادن. ما جایگاه سازی، هدایت و…. رو انجام دادیم.
+این سوال رو میخواستم بعد از پادکست بپرسم اما الان میپرسم که یعنی مدیر نوین زعفران با همین رویکرد وارد شده؟
-بله.
+چون میخواستم دعوت شون کنم به پادکست و در استوری شما این قضیه رو متوجه شدم.
-به نظر من ما در این مبحث و در این تاریخ بیش از هر چیزی به نبوغ اجتماعی احتیاج داریم. یعنی همون مشارکتی که راجع بهش صحبت کردیم، تنهایی نمیشه این مسیر رو رفت. در خیلی از موارد بچه ها از من تشکر میکنند که خانم تیموری ما در این مسیر قرار گرفتیم، و اگر قرار نمیگرفتیم خیلی اتفاق های خوب در زندگیمون نمیافتاد. من بهشون میگم که بچهها من تنها مثمر ثمر نبودم و به جرات میگم خیلی از نوجوانها بودند که در این مسیر وارد شدند و به رشد این طرز تفکر کمک کردن. و دوست دارم بچههای دیگه هم بیان و به این اکوسیستم وارد بشن و یاد بگیرن.
رویدادهایی رو میذاشتیم و بچهها رو دعوت میکردیم که وارد این مسیر بشن. این رویدادها مثل رویداد رو کارت باعث شد اون دروازه و اون مدل ذهنی باشه و بچهها آدمهای بزرگ را به عنوان حامی شون میدیدن. دیدید بعضی جاها در زندگی هست که ممکنه تو با یک مو بند باشی اما یکی میاد و دست تو رو میگیره. اونجایی که بچه ها میدیدند اون محبت و عشق و حمایت را از منتور ها دریافت میکنن و اون فاصلهای که با حامی شون دارند و با اون آدمی که در ذهن شون هست.
+من با خیلی از بچه ها صحبت میکنم و انگار حس میکنند هیچ الگویی داخل ایران نیست بنابراین خوب شد که این بحث رو پیش کشیدید. فکر میکنند که الگو ها همه خارج از کشور هستند در حالی که ما کلی آدم داخل ایران داریم که با استارت آپهای خودشون ترکوندن. البته منکر ضعف داخل هم نمیشیم. مجموعه هایی بودند که در آینده قراره احتمالاً مهمان ما باشند و با همون سه چهار نفر شروع کردن. تونستن روی پای خودشون وایستن و الان میبینیم که چقدر قوی دارن کار میکنن. حالا شاید خودشون رو با بیل گیتس مقایسه نکنن، اما واقعاً فرد کارآفرین در ایران میتونه الگو باشه.
-این مسئله هم هست که به نظرتون در کجای ایران بچههای ما میتونن با کارآفرین های بزرگ مثل آقای…… صحبت کنند یا آقای شریفینیا و خیلی از بزرگان دیگه.
+که بچه ها در این سالها دیدن. و معاشرت شون و دیدن شون و دیدن سبک زندگی شون به بچه های امید رو میده که این هدف دور نیست و میتونم حرکت کنم و هدف هایی داشته باشم. با منتور های شرکتهای متفاوت هم کار کردیم و اونها اجازه دادن که جوان ما بتونه در سازمان اونها کارآموز باشه. مثلاً من دختری دارم که از ۱۶ سالگی وارد این حوزه شده و الان در ۲۱ سالگی در شرکت نشان کار میکنه. یکی از مدیران مجموعه هست و دارای حقوق خوب میگیره. مثال میزنم که بگم اینها مسیرشون رو زودتر شروع کردن مثلاً در مقایسه با کسانی که با دکترا وارد این مسیر میشن.
-من خودم در ارشد تازه متوجه شدم. قبل از پادکست هم داشتم میگفتم که من در زمان دبیرستان گشتم بهترین مدرسه را پیدا کردم و رفتم پیش مشاور. انشالله هرجا که هست موفق باشه. کارنامه رو نشون دادم و من خودم آدمی هستم که برونگرا هستم و در تحلیل دیسک آی بالایی دارم. کارنامه منو نگاه کرد و گفت تو برو هنرستان. قوه احساساتم بالا بود و در زمینه کارهای هنری نشانه هایی داشتم. با خودم گفتم برم چه رشتهای و یکی از اقوام گفت برو الکترونیک و خوبه. بعد از اون رفتم کاردانی و میخواستم انصراف بدم، بعدش هم به زور به کارمندی رو آوردم.
من سه تا رشته عوض کردم! کاردانی برق گرفتم کارشناسی روابط عمومی و ارشد رو هم علوم سیاسی خوندم! تازه بعد از اون متوجه شدم که چقدر به مسائل راهبردی علاقه دارم. خودم هم باورم نمیشد چون من که همیشه ۱۴ ۱۵ میگرفتم الان دنبال استاد بودم و میرفتم صندلی اول مینشستم. همه منو مسخره میکردن و به همین علت بود که کسی مثل شما نبود که من رو در این مسیر راهنمایی کنه.
+خود من همین درد رو کشیدم. شما البته به نسل زد نزدیک هستید چون نسل زد از ۷۶ شروع میشن. من هم تازه بعد از مدتی متوجه شدم که این علاقه من نیست. تو نمیتونی برای تجاربی که داشتی خودت رو سرزنش کنی و این باگ صرفاً برای کشور ما نیست و در جهان وجود داره البته در حال پیشرفت رو به خوبی هست. البته ما داریم این کارو با فاصله بیشتر و کندتر انجام میدیم ببینید اگر شما الان بخواید برای گوشی تون یه گارد انتخاب کنید هزاران مورد دارید. اگر بخواهید برای خودتون یه سوئیشرت بگیرید میتونید هزاران انتخاب داشته باشید اما برای مسیر تحصیلی تون نمیتونید.
یعنی سرنوشت ساز ترین موضوعی که برای ما انسانها وجود داره باید در اون فله ای پیش بریم. ادامه داره به سمت شخصی سازی شدن پیش میره و شما دیگه برای سیستم آموزشی هم نمیتونی کلی کار کنی و یک مورد رو برای همه تعمیم بدی. و آدمها دیگه مثلا با این تستهای عمومی مثلاً ام بی تی آی هم حتی دارن به سمت شخصی سازی شدن پیش میرن. البته به نظر من این ها خیلی کمکی نمیکنه و به نظرم اون چیزی که کمک میکنه درون ماست. اینکه من کجا حالم خوبه.
+برای انتخاب مسیر دارید میفرمایید چون من در این زمینه سوال دارم، جوون ها این سوال رو دارند که من الان از کجا باید بفهمم که باید کدوم مسیر رو برم. شماره مرکز رشد دارید و برای بچهها کوچینگ دارید اما این قضیه در سراسر کشور نیست. الان یه نفر که مخاطب پادکست ماست از کجا باید بفهمه برای اون کدوم مسیر هست که بره. الان من اگر از مسیرهایی که در ذهنم گذشته بگم میبینید که هر کدوم ۱۸۰ درجه با هم فرق دارن. چطوری باید بچهها تشخیص بدن که به درد کدوم یکی از مسیرهای به عنوان مثال صنعت هنر و…. میخورن؟
-اول اینکه به نظر من به عنوان اولین گام باید حرکت کنیم و من میگم توی کوله پشتی باید یه چیزی بزاری و کم کم بری جلو، من باید اون کوله رو بردارم چکش رو از توش به عنوان مثال بزارم کنار. نمیشه تو بدون حرکت مسیرت رو کشف کنی.
+یه نفر دیگه هم این رو گفت که شروع کن و بعد مسیرت پیدا میشه.
-دقیقاً من دارم خودم به عنوان تجربه شخصی میگم که در یک مقطعی توی یک دانشگاه درس میدادم و بعد از ظهر میرفتم لنت ترمز میفروختم. صبح در دانشگاه درس میدادم و بعد از ظهر لوستر میفروختم. اما یه چیزی همیشه در درونم میگفت که تو باید یه کار دیگه انجام بدی. من همیشه با خودم میگفتم که اگر بمیرم رو سنگ مزارم باید چی بنویسم و همسرم میگفت ولش کن و این بحث ها چی هست! بیخیال و بیا کارمون رو انجام بدیم. من این برگشت به درون رو داشتم.
+یعنی هی فیدبک از خودتون میگیرید؟
-دقیقا. هی به درون خودت نگاه میکنی و این مسیر رو باید ادامه بدی و هیچکس نمیدونه چی غلط و چی درست هست. در اصل تصمیمات ما خیلی مهم نیستند و نگرش ما به تصمیمات مون هست که مهمه. مثلاً در مورد لنت ترمز من ممکنه به خودم بگم درود بر تو که با لنت ترمز در مقطع زندگیت رو مدیریت کردی یا میتونم بگم خاک بر سرت که این کارو انجام دادی! نگرشی که به تصمیمات داریم مهمه و خود تصمیم اصلاً اهمیتی نداره. من در یک مقطعی به عنوان مثال در تلویزیون بچه های خوارزمی رو دیدم و به سرم زد که در این جشنواره شرکت کنم.
دوست داشتم که مردم ما و شهرستان ما را بشناسن چون در جایی بود که احساس میکردم کسی نمیبینه و نمیشناسه. من فکر میکردم که اگر در جشنواره خوارزمی مقام بیارم کسی اسم شهر ما رو میشناسه و اسم شهر ما در تلویزیون پخش میشه. یعنی در یک مقطعی انقدر بامزه فکر میکردم. این کار را در مقطع و زمانی انجام دادم که همه بچهها برای کنکور میخوندن و من اون رو کلاً ول کردم و رفتم سمت جشنواره خوارزمی. مهمترین قسمت این بحث قضیهای هست. این قضیه که پدر مادر من به تصمیمات من احترام گذاشتن و به من نگفتن که همه بچه ها برای کنکور میخونن و تو چرا این کارو نمیکنی.
صبح بلند میشدم با پدربزرگ مادربزرگم میرفتم در قسمت هایی مثل دشت که پوشش گیاهی داره و روی نمونههای گیاهی کار میکردم. من اون سال کنکور قبول نشدم اما جز ۱۰ نفر برتر استان شدم. و چون جز ۱۰ نفر اول بودم بدون کنکور رفتم دانشگاه و این جزو افتخارات من هست. در اون زمان حتی این جشنواره خوارزمی در مدرسه ما نبود و چیزی ازش گفته نشده بود. میخوام اینو بگم که در اون زمان تصمیم مهم نبود و نگرش من مهم بود. میتونستم در سال بعد به خودم بگم که وقت ت رو تلف کردی. یا میتونم برم و با افتخار همه جا بشینم و بگم من جز ۱۰ نفر برگزیده استان شدم.
من کار خلاقانه و جذاب انجام دادم البته بالاخره توی تلویزیون و شبکه استانی هم رفتم. اما بحث من همینه و من حتی یه زمانی در حوزه پوشاک شرکت داشتم و کارم هم به سرانجام نرسید. اما وقتی رفتم دانشگاه با افتخار به بچه ها گفتم که من تجربه همچین کاری رو دارم با اینکه به سرانجام نرسید.
+تجربه بوده؟
-و من به بچه ها میگم که تجربه کاری شما دقیقاً از اونجایی شروع میشه که شما متعهد میشین به ساختن. به نظر من شما به عنوان یک پدر باید خیلی فرصت ساختن به دخترتون بدید و بهش اجازه بدید و این مسئله خیلی اهمیت داره. من هرجا که میخوام برگردم و به گذشته نگاه کنم که ببینم چرا در اون مقطع زمانی تاب آوری داشتم، چطور تونستم فشار رو کم کنم، به اون مقطع زمانی برمیگردم که در ۵ ۶ سالگی خونمون در اقبال بود و قسط داشتیم، پدر من به من گفت بیا کنار من بشین و به من بگو به نظرت چطور قسط هامون رو پرداخت کنیم.
تصور کنید تو یک دختر ۶ سالهای اما پدرت تو رو در تصمیم گیری قسط ها دخیل میکنه و من حتی در اون زمان نمیدونستم که قسط چی هست و چطور نوشته میشه! و بعدها که بزرگتر میشی و چیزی یاد میگیری، حتی من سه تار رو خودآموز یاد گرفتم و مجسمه سازی انجام دادم، اینها تحت تاثیر شرایطی بود که خانواده فراهم کرده بود و به من میدون داده بود و ترغیب کرده بود.
شاید این ربطی به پادکست نداشته باشه اما یک نکته ریز هست. مثلاً در بچگی پدر مادر من گوش چرخ کرده میگرفتند و میگفتن بیا برای ما کباب درست کن و حتی نمی اومدن سر بزنن که من چطور درست میکنم! بعدش من اون غذا رو آماده میکردم و میبردم، اونها غذا رو میچشیدن و میگفتند که چقدر هم خوشمزه هست. اما الان متوجه میشم که شاید نبوده..
+پس منظور این هست که شما حرکت رو استارت بزنید در آینده ممکنه شکست هم وجود داشته باشه؟
-درسته. و یاد میگیرید که مدیریت کنید. من واقعاً در ۲۸ تا ۳۵ سالگی فشارهای اقتصادی زیادی رو تحمل کردم. من و همسرم شکست های اقتصادی زیادی رو تحمل کردیم ولی احساس میکنم این تاب آوری ها، و این مسائل برمیگرده به همون نوجوونی که در همون سن یاد گرفته ممکنه کباب کوبیده یا کیک درست کنه اما خراب بشه. و من تمام تلاشم در امروز اینه که این تجربه رو به نوجوان ها بدم. بسازید حتی به غلط و حتی مسیر رشد بچهها رو هم دیدم..
+من این رو هم بگم که استارتاپ های موفق دنیا رو بررسی میکردن و کسی نبود که در اولین استارتاپ موفق باشه معمولاً ۲ یا ۳ استارتاپ شکست خورده داشتن، میخوام اینو بگم که تجربه شکست رو داشتن، و هنوز کسی رو ندیدم که استارتاپ موفقی داشته باشه ولی تجربه شکست نداشته باشه..
-موفقی که داریم مدیران شون از ۴۰ سال به بالا هستند و قطعاً کسی که در ۴۰ سالگی استارتاپ موفقی داره از ۲۰ سالگی شروع کرده و شکست هایی رو تجربه کرده..
+خیلی عالی و خیلی چیزی یاد گرفتم ازتون تشکر میکنم. یه بحث آخر که میخوام مطرح کنم اینه که واقعاً نسل زدی ها آدمهای خاصی هستن؟ آدمای عجیب غریبی هستن و چرا انقدر سر صدا راجع بهشون وجود داره؟ آیا این سر و صدا فقط در ایران هست یا در بقیه دنیا هم هست؟
-نه من فکر نمیکنم آدمای خاصی باشن.
+پس چرا انقدر سر و صدا هست؟
-باید ببینی کی این سر و صدا رو به وجود آورده و کی این حرف رو میزنه.
+مثلاً شنیدم که به عنوان منفی شاید بگن تنبلن و به عنوان مثبت بگن خیلی پر سر و صدا و پرشور هستن و فعالیت دارن، میخوام ببینم اینا از کجا میاد؟
-ببینید ما الان در دنیای وکا هستیم که عصر عدم قطعیت، و پیچیدگی ها و نوسانات هست و شاید ما چون نمیتونیم اینا رو حل کنیم نسبتش میدیم به دهه هشتادی ها. به قول یکی از دوستان که چند روز پیش باهاش صحبت میکردم میگفت چرا ما انقدر نسل زد رو اینطور تعریف میکنیم به هر حال نسل زد بچه های ما که نسل ایکس هستیم هستن و خودمون تربیت شون کردیم. دست پرورده خودمون هستن. نه بچهها واقعاً فوق العاده هستند و یادگیری خوبی دارن. حتی بعضی ها لیدرهاشون همین بچههای نسل زد بودن و خیلی چیزها رو از بچههای نسل زد یاد میگیریم. همیشه با خودم میگم چقدر خوب بود که من در کنار این نوجوان ها تکنولوژی و یاد گرفتم و چابکی شون رو.
+نترس هستن. شاید باورتون نشه دختر من الان ۶ سالش هست و دیشب داشت برای من استدلال میآورد که براش تبلت بخرم. من خیلی هم با بچهام تفاوت سنی ندارم اما وقتی داشتم با خودم مقایسهاش میکردم برام عجیب بود با اینکه من بچه پرشوری هم بودم.
-این بچهها دسترسی شون به اطلاعات واقعاً زیاده. مثلاً من اگر یه چیزی میگم پسرم این اصطلاح توی ماتریکس گیر کردی رو برام به کار میبره و بعدش با هم صحبت میکنیم که این اصطلاح چی هست. بعد من ممکنه بگم این قسمت از حرفت درسته و بقیه نه. بحث این هست که دانش و اطلاعات زیاد به دستشون میرسه و من همیشه با خودم فکر میکنم که بچه های نسل زد از ما واقعاً تواناتر هستن..
ببینید مثلاً من در نسل خودم وقتی صبح از خواب بلند میشدم دلار ۷۶ تومن نشده بوده که من اون دسترسی به اطلاعات هم داشته باشم. شبکه های اجتماعی الان یه حاکمیت مجازی ایجاد کردن، و شما میتونی با همون حاکمیت مجازی حتی دولت رو کنترل کنی. به عنوان مثال چرا مشکل کتاب ریاضی بعد از دو روز حل شد؟ این قدرت حاکمیت مجازی رو میرسونه. این بچهها در این عصر متولد شدن و به نظر من قدرت تحلیل و آنالیزشون از ما بهتر هست. و بنیه و امیدشون هم بهتر هست مثلاً فکر کنید من در زمان خودم میفهمیدم که چه اتفاقاتی در دولت خودمون افتاده و داره میافته، احتمالاً همونجا پس میافتادم و از دست میرفتم.
+پوستشون خیلی کلفته.
-واقعا همینه اینکه در معرض این همه اطلاعات باشی و همچنان تلاش کنی و امید داشته باشی خیلی چیز بزرگی هست.
+خیلی ممنون خیلی عالی بود و خیلی لذت بردیم.
از پشت صحنه:
من یه سوالی داشتم اونم اینه که من از ۱۲ سالگی شروع به کار کردن کردم و تا الان ۱۰ تا کار عوض کردم. آقا میلاد میگن بچه های دهه هشتادی تنبل هستن، که البته در این نسل هم تنبل و هم چابک و چالاک وجود داره، شاید به این دلیل هست که من خودم هنوز سردرگم هستم و الان که اینجا وایسادم نمیدونم باید چیکار کنم و دلم نمیخواد دیگه کاری انجام بدم، و این شاید منجر به تنبلیم شده. به نظرتون راهکار این چی هست؟
-ببینید، اول اینکه این تاب آوری رو داشته باش و این موضوع رو برای خودت روشن کن که تو تا آخرین روزی که تو این دنیا هستی همچنان باید جستجو رو داشته باشی، تا آخر عمرت باید دنبال اون ور و اشتیاق بگردی و به من که الان اینجا نشستم و دارم راجع به این مسئله صحبت میکنم اینطور نگاه نکن که الان تمام شور و اشتیاق و علاقم رو پیدا کردم و دارم در این مسیر ادامه میدم،نه من هم به شخصه همین الان کلی بن بست دارم. مگه میشه بدون چالش زندگی کرد شما اگر روزی بلند شدی از خواب و دیدی چالش نداری نبضت رو بگیر چون احتمالاً مردی. حتی اگر مسیر چاله چوله نداره احتمالاً مسیر اشتباهی رو رفتی.
+یعنی این سختی و این چالش در مسیر هست.
-بله. باید آمادگیش رو داشته باشی و من همین الان این آمادگی رو دارم که انواع اتفاقات برام بیفته. ببین اگر این رو داشته باشی نمیشکنی، یعنی تکلیفت را الان با خودت بدون که این سردرگمی رو تو ممکنه تا ۳۰ سالگی داشته باشی. ولی پیدا میکنی و اون چیزی که من دوست دارم و برام مهمه اینه که به خودت ایمان داشته باشی و به تصمیمات. من الان تو رو تقدیر میکنم که از ۱۲ سالگی مسیر شغلیت رو شروع کردی. قطعاً مسیرت رو پیدا میکنی فقط برگرد به اون لحظه هایی که برات لذت بخش بوده و لحظههایی که حال خوب رو پیدا کردی یا حال بد رو، اونا رو بچین در ذهن خودت و مرور کن، همه چی در درونت هست.
+خیلی ممنون ازتون خانم تیموری خیلی بحث جذابی بود و من دوست داشتم یک ساعت دیگه بشینیم و با هم صحبت کنیم و انقدر بحث جذاب بود که من هنوز خودم صحبت های دیگه دارم. ذهن من درگیر شد، و کلاً داشتم به حرفهای شما گوش میکردم. خیلی زود ولی بعداً حتماً دوباره مهمان پادکست ما باشید. برای کمک بچههای دهه هشتادی یا همون نسل زد هر تجربهای که دارید رو به اشتراک بذارید. خیلی ممنون ازتون تشکر میکنم.
-خیلی ممنون و منم ازتون تشکر میکنم. و از بچهها تشکر میکنم که انقدر دقت داشتن و به قول آدم دوست داره.
+خیلی ممنون ازتون و آرزوی سلامتی و موفقیت براتون دارم خیلی لطف کردین خدانگهدار.